عاشقانه ها

همه چیز از عشق های جاودان

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 27355
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1






..www.shereno.com

دیوانه عاقل


 

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به

 

تعويض لاستيک بپردازد.

 


هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در

 

کنار ماشين بودند گذشت و

 


آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

 

مرد حيران مانده بود که چکار کند.

 

 

 

تصميم گرفت که ماشينش را همانجارها کند و برای خريد مهره چرخ برود.

 


در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا

 

بود، او را صدا زد و گفت:

 


از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو

 

 تا به تعميرگاه برسی.

 

آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و

 

 بهتر است همين کار را بکند.

 


پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.

 


هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: «خيلی فکر جالب و هوشمندانه

 

ای داشتی.

 


پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟

 

 

 

ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم!

 


 

نويسنده: arash تاريخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:دیوانه,عاقل,عاشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش اومدی دوست عزیزم خوشحال میشم با من تبادل لینک کنید....

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to lovearash1.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com